بسم اللهالرحمن الرحیم- یک از بچه های شیراز که مهندسی اش را ازدانشگاه شیراز گرفته بود یک نامه برای ادامه تحصیل به امریکا مینویسد ویکی هم برای دانشگاه معتبر ترکیه هم از سفارت امریکا درترکیه نامه ای میاد وهم از دانشگاه ترکیه ایشان روزی را انتخاب میکند که هردو باهم یکروز اختلاف داشتند ایان روز اول مبرود دانشگاه ترکیه وسه استاد از ایشان امتحان بعمل میاورند وقبول میشود ومگویند شما باید چند واحد هم زبان ترکی را بگذارانید وایشان میگوید من به ایران بر میگردم وزبان ترکی را یاد میگیرم وبر میگردم وجنابان میفرمایند اینجا هم میتوانید یاد بگیرید وایشان از محیط دانشگاه خیلی خوشش میاید وثبت نام اولیه را میکند بلافاصله به خانواده اش در شیراز زنگ میزند که شما ازترکیه من چه چیزی برای شما بخرم خانواده ادرس یکنوع انگشتر را میدهند ایشان وارد مثلا بازار میشود اولین مغازه وارد میشود که ایشان هم نمیدانسته که ان جناب فارسی تا حدودی بلد است وایرانیان راهم خوب میشناختهاست- ایشان انگشترهارا میخرد واز یک انگشتر مردانه که که به نظر ایشان زیبا بوده است باقیمت مناسب برای خوداش هم میخرد فردا به سفارت امریکا میرود صف طولانی بودهاست به نوبت میرود وجلوی میز درازی مینشیند یک جوانی مامور ایشان بوده است پرونده ایشان میاورد ایشان متوجه میشود که ایشان با دلسردی دارد ورق میزند ومداوم درحال اوجگیری عصبانیت است ودلش بکار نمیرو- یکدفعه مگوید این انگشتر رابرای ماخریده ای ایشان تعجب میکند ومیگوید خیر برای خودم خریدهام میگوید این انگشتر علامت هم جنس باز ها است فکر کردهای باخریدن ان من به تو ویزا میدهم؟ایشام مانند انکه اب سردی برروی ایشان ریخته باشند از خوداش وا میرود وعرق سردی میکند وبلند میشود وبر میگردد یکدفعهمتوجه میشود یک کارمند بلند قامت امریکادی صدایش میکند سالن دراز بوده است ایشان توجه نمیکند وایشان کنارایشان نزدیک درب میاید ومگیوید ریس با شما کاردارد وایشان جواب میدهد ما با رئیس کاری نداریم چند با ایشان میکوید وایشان دیگر جواب نمیدهد تا انکه ان اقا باایشان گلاویز میشود ومیفهمد که زوراش به ایشان نمی رسد ودرحال التماس کردن بر میگردد توی اطاق ریس جناب رئس خیلی عصبانی بوده است واز ایشان عذر خواهی میکندکه من الان یک توبیخ نامه کتبی برای ایشان درپرونده اش گداشتم واز جناب ایشان از شما عذر خواهی میکنم و ایشان با شما بدرفتاری کرد ویک نیم خیزی میشود وپرونده ان اقا از توی جا پروندهای بیرون میکشد ونشان میدهد وپاسورت جنابرا میگرد ویک مهر ویزا میزد وایشان بیرون میاد ایرانیان که خیلی عصبانی بودن مگیوند موضوع چیست وچرا درگیری ایجاد کردهای فکرنکردی با دعوا درست نمیشود چرا کارمارا خراب میکنی؟ ایشان متوجه میشود اگر حقایق را میگوید بدتر خواهدشد جریان را میگوید ویزا رانشانرمیدهد همه ادرس مغازه را میپرسند وایشان به هتل بر میگردد قرار نداشتهاست به خیابان میرود ودرمسجدی نماز میخواند دوساعت بی هو میگرد وسپس به هتل میاید ریس هتل متوجه میشود وایشان جریان را میگوید وایشان مکوید چیزی مهم نیست وبرو انرا پس بده ایشان به مغازه درساعت 5 میرود ومیگوید چرا شما به من نگفتی جریان را ایشان میفرماید که حق سئوال کردن نداریم وتنها برای هم جنس بازی هم نیست ومشتری هم به خاطر قیمت مناسب زیاد دارد جریان چیست/ ایشان جریان راتعریف میکندمغازهدار میگوید شما ایرانی هستی؟ ایشان مگوید بله بعد به فارسی میگوید من دیدم که خیلی ایرانی که من قیافه ایرانی رابخوبی تشخیص میدهم امروز این جا مدند وخیلی ازاین نموه خریدند ومداوم میگفتند سفارت- ایشان تحقیق متوخ میشود جند روز قبل یک جناب بسیار پیری دوگوشواره بلند درگوش کردهاست وایرانی پرسیدند این چیست گفته کار بهان نداشته باشید اینرا برای زنم درامریکا خریدهام به محض انکه سوار هواپیما شوم میگذارم درجلداش